حال در زبان عربی وصف فضله منصوبی است که برای بیان حالت صاحب الحال به کار می‌رود: يشرح المعلم الدرس واقفًا. منظور از وصف اسم مشتق است، و مقصود از فضله بودن حال این است که عمده نیست یعنی مسند یا مسند الیه قرار نمی‌گیرد نه این که در جمله به آن نیازی نباشد مثل: {وما خلقنا السماوات والأرض وما بينهما لاعبين}

صفحه «کلاس‌های دوره جامع مکالمه زبان عربی» را ببینید:

انواع حال

حال بنا بر اعتبارات مختلف می‌تواند به چند گروه تقسیم شود:

حال مؤسسه و حال مؤکده

حال مؤسسه یا مَبنیه حالی است که برای تبیین و توضیح آورده می‌شود و معنایش بدون ذکر آن به دست نمی‌آید مثل «جاء زيدٌ راكبًا» که معنای رکوب (سواره بودن) تنها با ذکر کلمه راکبًا فهمیده می‌شود. {وما نرسل المرسلين إلا مبشّرين ومنذرين}

حال مؤکده حالی است که بدون ذکر آن هم معنايش فهمیده می‌شود و برای تأکید در این چهار حالت به کار می‌رود:

  1. تأکید عامل خود از نظر معنی، مثل: {والسلام عليّ يوم ولدت ويوم أموت ويوم أبعث حيًّا}، {فتبسّم ضاحكًا}، {ولا تعثوا في الأرض مفسدين}، {ثمّ ولّيتم مدبرين}
  2. تأکید عامل خود از نظر لفظ و معنی، مثل:{وأرسلناك للناس رسولا}
  3. تأکید صاحب الحال، مثل:{ولو شاء ربّك لآمن من في الأرض كلهم جميعا} که جمیعا حال است برای فاعل آمن یعنی من موصول. جاء التلاميذ كلُّهم جميعًا
  4. تأکید مضمون جمله قبل از خود، با این شرط که آن جمله از دو اسم معرفه جامد تشکیل شده باشد و عامل آن وجوبا محذوف باشد و تأخیر حال هم در آن واجب باشد مثل: خليلٌ أبوك عطوفًا، نحن الإخوةُ متعاونينَ، هو الحق بَيِّنًا (یعنی صریحًا)، «أنا ابن دارة معروفا بها نسبي ... وهل بدارة يا للناس من عار»

صفحه «کلاس‌های نتحدث پلاس +» را ببینید:

حال مقصوده لذاتها و حال موطئه

در اكثر اوقات حال همان حال مقصوده لذاتها است كه هدف از آوردن آن خود آن است مثل سافرت منفردًا . در مقابل حال موطئه حالی جامد و موصوف است كه به عنوان مقدمه برای کلمه بعد از خود به کار می‌رود مثل: {فتمثّل لها بشرًا سويًّا}، لقيت خالدًا رجلًا محسنًا.

حال حقیقیه و حال سببیه

حال حقیقی بیانگر حالت صاحب خود است مثل: جئت فرِحًا. اما حال سببی بیانگر حالت کلمه‌ای است حامل ضمیری که به صاحب الحال برمی‌گردد مثل: ركبت الفرس غائبًا صاحبُه و كلّمت هندًا حاضرًا أبوها.

حال مفرد، حال جمله، و حال شبه جمله 

حال مفرد حالی است که جمله یا شبه جمله نباشد مثل: قرأت الدرس مجتهدًا، وكَتباه مجتهدَين، وتعلّمناه مجتهدينَ.

حال جمله: جمله فعلیه یا اسمیه می‌توانند حال باشند و در این حالت تأویل به مفرد می‌شوند مثل: جاء سعيد يركض (جاء راكضًا)، ذهب خالد دمعُه متحدّر (متحدّرًا دمعُه). جمله حالیه دارای سه شرط است: اول این که خبریه باشد نه طلبیه و نه تعجبیه. دوم با علامت استقبال شروع نشود، و سوم دارای رابطی باشد که آن را به صاحب الحال مرتبط سازد. این رابط می‌تواند ضمیر تنها {وجاؤوا أباهم عشاء يبكون}، واو تنها {لئن اكله الذئب ونحن عصبة}، یا واو و ضمیر با هم {خرجوا من ديارهم وهم ألوف} باشد.

حال شبه جمله: ظرف و جار و مجرور هم ممکن است در محل حال قرار بگیرند که در این صورت متعلق به مستقرًّا يا استقرّ محذوف هستند. رأيت الهلال بين السحاب، نظرت العصفور على الغصن، {فخرج على قومه في زينته}

صفحه «کلاس‌های خصوصی زبان عربی» را ببینید:

شکل‌های حال

حال با این خصوصیات و اشکال دیده می‌شود:

1. وصف متنقل غیر ثابت مثل: جاء زيدٌ راكبًا. راکبا حال غیر ثابت است چرا که زید ممکن است گاهی پیاده و گاهی سواره باشد.

2. وصف لازم ثابت؛ وصفی است که تغییر نمی‌کند مثل: «دعوت اللهَ سميعًا»، «زيدٌ أبوك رحيمًا». رحیما ثابت است چرا که مؤکد جمله قبل از خود است. «خلق الله الزرافةَ يديها أطولَ من رجليها». أطول حال ثابت است چرا که دلالت بر استمرار خلقت زرافه به این شکل دارد. {ويوم يبعث حيًّا}، {وخُلق الإنسان ضعيفًا}، {أنزل إليكم الكتاب مفصّلًا}

3. اسم مشتق مثل: عاد القائد منتصرًا.

4. اسم جامد مؤول به مشتق؛ در حالت‌های زیر حال می‌تواند جامد مؤول به مشتق باشد:

  • وقتی دلالت بر تشبیه داشته باشد مثل: «كرّ عليٌّ أسدًا» یعنی شجاعًا كالأسد، «وضح الحقّ شمسًا» یعنی مضيئًا منيرًا كالشمس.
  • هنگامی که دلالت بر مفاعله داشته باشد مثل: «بعته يدًا بيد» به معنای متقابضين، «كلّمته فاهُ إلى فيَّ» یعنی متشافهين.
  • وقتی بیانگر ترتیب یا تفصیل باشد مثل: «ادخلوا الغرفة واحدًا واحدًا» یعنی مرتّبين. «علّمته النحو بابًا بابًا» يا مفصّلا.

5. اسم جامد غیر مؤول به مشتق؛ در موارد زیر حال می‌تواند جامد غیر مؤول به مشتق باشد:

  • حال موصوفه مثل: {إنّا أنزلناه قرآنًا عربيًّا}، {فتمثّل لها بشرًا سويًّا}
  • حالی که دلالت بر عدد دارد مثل عشرین در «اكتمل العمل عشرين يومًا»، {فتمّ ميقات ربّه أربعين ليلة}
  • حالی که دلالت بر قیمت دارد مثل كَيلةً در «بعت الزيتَ كَيلةً بثلاثين درهما»
  • حالی که نوع یا فرع یا اصل صاحب خود باشد مثل اشتريت الساعة فضّةً، لبست القميص حريرًا، هذا بابك حديدًا. {وتنحتون الجبال بيوتًا} (فرع)، {ءأسجد لمن خلقت طينًا} (اصل)
  • حالی که دلالت بر حالتی دارد که در آن تفضیل وجود دارد مثل: «الصيفُ حرًّا أشدُّ منه بردًا». حرًّا و بردًا هر دو حالی هستند که با أفعل تفضیل منصوب شده‌اند و حال اول بر دومی تفضیل داده شده. «العنب زبيبًا أحسنَ منه دِبسًا»

6. اسم نکره: «طلعت الشمس صافيةً»

7. اسم معرفه مؤول به نکره مثل: «جئت وحدي» یعنی منفردًا. «رجع المسافر عودَه على بَدئه» یعنی عائدًا. «جاؤوا الجمّاءَ الغفير» یعنی جاء الوافدون جميعًا. الجمّاءَ خود به معناب جماعت کثیر است.«ادخلوا الأولَ فالأولَ» یعنی مترتبين.

8. حال باید در معنی همان صاحب الحال باشد مثل: «جاء زيدٌ ضاحكًا» که ضاحك خود زید است و به همین دلیل "جاء زيد ركوبًا" جایز نیست چرا که رکوب فعل راکب است نه خود او.

صفحه «عربی دبیرستان» را ببینید: