همیشه توصیهام در کلاسهای مکالمه جامع زبان عربی؛ یادگیری معنای کلمات در جایگاه اصلیشان یعنی در جمله است. (مراجعه کنید به مقاله ۱۲ توصیه مهم برای به خاطر سپردن واژگان و اصطلاحات عربی). تلاش برای فهم معانی کلمات با استفاده از ریشه و وزن و باب در دورههای مقدماتی آموزش زبان عربی به چند دلیل کارساز و کارآمد نیست: اول این که زبان آموزان در این مرحله هنوز درک صحیح و کاملی از ریشه افعال و معانی آنها و همچنین افعال لازم و متعدی، فعلهای معتل و مضاعف، و افعال غیر ثلاثی و ابواب مزید ندارند و همه اینها چه در یافتن ریشه فعل و چه در درک معنای آن و چه در سرعت استفاده از مفردات، آنان را دچار مشکل میسازد. از سوی دیگر دریافتی که بسیاری افراد از معانی ابواب مزید دارند عموما منحصر در چند خصوصیت محدود مثل تعدیه و طلب و مطاوعه است که این خود مانع دستیابی به معانی دقیق افعال و مصادر مزید میشود. به همین دلیل کلمات را باید در جایگاه اجتماعی آنها یعنی در جمله آموخت و با دقت در سیاق سعی کرد تا معنای دقیق هر کلمه را مطابق با درکی که که یک گویشور عرب زبان اصلی از آن کلمه دارد به دست آورد. زبانآموزان دورههای پیشرفتهتر آموزش عربی با دانستن معانی دقیق و متنوع ابواب مزید میتوانند به درکی عمیقتر از مفهوم فعل در زبان عربی دست یابند. در این مقاله برآنم تا مشهورترین معانی صیغههای ثلاثی مزید را بیان کنم که شاید برخی از آنها برای شما تازگی داشته باشد.
صفحه «مکالمه عربی مقدماتی» را ببینید:
باب إفعال
- متعدی کردن: باب افعال در معانی متعددی به کار گرفته میشود که مشهورترین آن تعدیه یعنی متعدی کردن افعال لازم است، مثل: جلس ← أجلس. فعلهای مجرد متعدی یک مفعولی با استفاده از باب إفعال دومفعولی میشوند مثل: کسب ← أکسب، لبس ← ألبس. دو فعل «رأی» (به معنای اعتقد) و «علم» (به معنای أیقن) که دو مفعولی هستند با رفتن به باب إفعال، دیگر سه مفعولی خواهند بود: رأى (علم) زيدٌ بكرًا عالمًا ← أريتُ (أعلمتُ) زيدًا بكرًا عالمًا
- صیرورت: به معنای تحول و تغییر و «شدن» است: «أقفرتِ الأرضُ» یعنی زمین خشک و بی آب و علف شد.
- ورود زمانی و مکانی: «أصبح، أمسى، أشأم، أعرق، أمصر، أصحر، أبحر» یعنی وارد در صبح و مساء و منطقه شام و عراق و مصر و صحرا و دریا شد.
- زدودن و برطرف کردن: به معنای تهی کردن مفعول از معنای فعل است؛ «شكا زيدٌ» یعنی زید شکایت کرد یا شکایت داشت اما «أشكيتُ زيدا» یعنی شکایت او را برطرف کردم، به همین ترتیب «أقذيتُ عينَه» یعنی خار را از چشمش خارج کردم و «أعجمتُ الكتابَ» یعنی با نقطه گذاری ابهام را از کتاب زدودم.
- یافتن: به معنای وجدان و یافتن چیزی بر یک صفت و حالت مشخص است؛ «أکرمتُ زیدا» یعنی زید را کریم یافتم یا دیدم که زید کریم است، «أكبرته» (او را بزرگ یافتم)، «أبخلته» (او را بخیل یافتم).
- شایستگی و استحقاق: «أحصد الزرعُ» یعنی کشت شایسته درو شد یا وقت دروی آن رسید. «أزوجت الفتاةُ» یعنی شایسته ازدواج شد و زمان ازدواجش فرا رسید.
- فراوانی و کثرت: «أشجر المكانُ» یعنی درختانش بسیار شد. «آسد المكانُ» یعنی شیران در آن جا فراوان شدند.
صفحه «عربی دبیرستان» را ببینید:
- عرضه کردن: آن زمانی است که مفعول را در معرض معنای فعل قرار دهیم مثل: «أبَعتُ المنزلَ» یعنی خانه را برای فروش عرضه کردم و به فروش گذاشتم یا «أرهنتُ المتاعَ» یعنی کالا را برای رهن و گرو عرضه کردم.
- وقتی که فاعل صاحب چیزی مشتق از فعل شود، مثل؛ «أثمر البستانُ» یعنی باغ به بار نشست و میوه داد، «أورقت الشجرةُ»» یعنی درخت برگ داد و برگدار شد، «ألبَنت الناقةُ» یعنی شتر شیردار شد و «أتمرت النخلةُ» یعنی نخل خرما داد.
- بیان رسیدن به یک عدد: «أخمس العددُ» یعنی تعداد، ۵ تا شد. «أتسعت البناتُ» یعنی دختران ۹ تا شدند.
- معنای فعل مجرد: گاهی باب إفعال در همان معنای فعل مجرد به کار میرود مثل: «سری و أسری». «أقلت البیع» یعنی «قلته» (آن را فسخ کردم) و یا در صورتی که فعل مجردی کاربرد نداشته باشد به جای آن به کار گرفته میشود مثل «أفلحَ» به معنای «فازَ».
صفحه «کلاسهای خصوصی زبان عربی» را ببینید:
باب تفعيل
- متعدی کردن: باب تفعیل هم مانند باب إفعال برای متعدی ساختن فعل لازم، یا دو مفعولی کردن فعلهای یک مفعولی، و یا سه مفعولی کردن فعلهای دو مفعولی به کار میرود مثل: «نجا زيدٌ و نجّيته» (زید نجات یافت و او را نجات دادم)، «فرِحَ أحمدُ وفرّحته» (احمد خوشحال شد و خوشحالش کردم) و همچنین: «فهمَ الدرسَ و فهّمته»، و «سمعَ و سمّع» و «أكل و أكّل» و «علم و علّم».
- زدودن: «قشّرتُ الفاكهةَ» یعنی پوست میوه را کندم. «قلّمتُ أظافري» یعنی ناخنهایم را گرفتم.
- کثرت و مبالغه: «قطّعتُ الحبلَ» یعنی طناب را به قطعات زیادی بریدم یا آن را قطعه قطعه کردم. «جوّل» یعنی بسیار گشت و گذار کرد، «طوّف» یعنی بسیار طواف کرد، «غلّقت الأبوابَ» یعنی درهای بسیاری را بست.
- نسبت دادن: «كفّره» یعنی به او نسبت کفر داد (او را تکفیر کرد)، «كذّبه» یعنی به او نسبت کذب داد، «عجّزه» یعنی به او نسبت ناتوانی داد.
- شبیه شدن به چیزی مشتق از فعل: مثل «قوّس زيدٌ» (مانند کمان منحنی شد) و «حجّر الطينُ» (مانند سنگ سخت شد)
- رفتن به یک سو: «شرّقَ» یعنی به سوی شرق رفت و «غرّبَ» یعنی به سمت غرب رفت.
- اختصار در نقل یک عبارت مثل: هلّل (لا إله إلا الله گفت)، سبّح (سبحان الله گفت)، لبّى (لبیک گفت)، و أمّن (آمين گفت).
- پذیرش: «شفّعتُ زيدا» یعنی شفاعت زید را قبول کردم.
- ساختن فعل از اسم مثل: «خيّم القومُ» به معنای «ضربوا خيامًا» یعنی خیمه زدند.
صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید:
باب مُفاعَلَة
- مشارکت: از معانی باب مفاعله مشارکت در انجام یک کار بین دو نفر یا بیشتر است، به این معنا که یکی کاری انجام دهد و دیگری مقابله به مثل کند. در این حالت گرچه اولی فاعل جمله و دومی مفعول به حساب میآیند ولی در واقع فعل از هر دو صادر میشود مثل «ضاربَ زيدٌ عمرًا» یعنی با هم زد و خورد کردند. «قاتَلَ»، «لاكَمَ»، و «جالَسَ» نیز اینچنین هستند. اگر اصل فعل لازم باشد با رفتن به باب مفاعله متعدی میشود مثل «مماشاة» و «مجالسة».
- ادامه و استمرار در انجام فعل، مثل: «واليت الصومَ» و «تابعت الدرسَ».
- به معنای فعل مجرد: یعنی فاعَلَ در معنای فَعَلَ، مثل «سافَر» و «هاجَر» و «جاوَز».
- صاحب شدن آن چیزی که فعل بر آن دلالت دارد؛ «عافاه اللهُ» یعنی او را صاحب عافیت قرار داد، «كافأتُ زيدًا» یعنی او را صاحب پاداش قرار دادم، و «عاقبتُ عمرًا» یعنی او را صاحب عقوبت قرار دادم.
صفحه «دورههای متنوع آموزش زبان عربی» را در آکادمی نتحدث ببینید:
دیدگاه خود را بنویسید