دانستن معانی ابواب مزید میتواند دیدگاه روشنتری از ترجمه افعال عربی هنگام به کارگیری آنها در اختیار ما قرار دهد. در قسمت اول این مقاله با عنوان «نگاهی به معنای فعلهای مزید؛ دفتر اول» درباره بابهای إفعال، تفعیل و مفاعلة نکاتی طرح شد و اینک در بخش دوم به معانی گروهی دیگر از فعلهای مزید یعنی بابهای تفاعل، افتعال، انفعال، تفعل، و استفعال صحبت میکنیم.
صفحه «کلاسهای خصوصی زبان عربی» را ببینید:
باب تفاعل
- مشارکت: از معانی باب تفاعل مشارکت و همکاری در انجام یک کار بین دو یا چند نفر است مثل؛ «تقاتل زيدٌ وعمروٌ»، «تجادل زيدٌ وعمروٌ وخالدٌ». در این جا زید و عمرو هردو در لفظ فاعل و در معنا فاعل و مفعول هستند بر خلاف باب مفاعلة که در لفظ یکی فاعل و دیگری مفعول است (قاتلَ زيدٌ عمرًا). بر این اساس اگر فعلی در باب مفاعلة دو مفعولی باشد با رفتن به باب تفاعل یک مفعولی میشود مثل؛ جاذب زيدٌ عمرًا ثوبًا ← تجاذب زيدٌ وعمروٌ ثوبًا، و اگر یک مفعولی بوده باشد با رفتن به باب تفاعل لازم میشود مثل؛ خاصم زيدٌ عمرًا ← تخاصمَ زيدٌ وعمروٌ
- تظاهر: یعنی نشان دادن غیر واقعی یک فعل، مثل؛ «تمارض» به معنای تظاهر کردن شخص به مریض بودن و حال آن که مریض نیست و همچنین؛ تجاهل، تغافل، تناوم (خود را به خواب زدن) و تعامی (خود را به کوری زدن)
- تدریج، مثل؛ «تزاید» یعنی به تدریج زیاد شدن و «توارد» به معنای به تدریج وارد شدن
- مطاوعه برای باب مفاعلة: مطاوعه به معنای پذیرش اثر غیر است، مثل؛ «باعدته فتباعد» و «واليته فتوالى»
- معنای فعل مجرد، مثل؛ «تعالى یتعالی» به معنای «عَلا یعلو»
صفحه «کلاسهای کتابخوانی» را در نتحدث پلاس + ببینید:
باب افتعال
- مطاوعه: باب افتعال بیشتر برای مطاوعه افعال ثلاثی به کار میرود مثل؛ «عدلته فاعتدل» و «جمعته فاجتمع» و گاهی نیز برای مطاوعه افعال مزید استفاده میشود مثل؛ «قرّبته فاقترب» و «أنصفته فانتصف».
- اتخاذ: مثل؛ «امتطى به معناى اتخذه مطية» یعنی آن را مرکب خود قرار داد و سوار آن شد، «اكتال به معناى اتخذ كيلًا» یعنی پیمانهای برداشت و با آن پیمانه کرد، «اذّبح به معناى اتخذ ذبيحة» یعنی قربانی کرد، «اختتم به معناى اتخذ خاتمًا» یعنی انگشتری برگزید و به دست کرد، «اختدم به معناى اتخذه خادمًا» یعنی او را خادم خود قرار داد و از او خواست که به او خدمت کند
- مبالغه، مثل؛ «اقتلع، اكتسب، اجتهد، اقتدر» یعنی در کندن و کسب و تلاش و قدرت مبالغه و سعی فراوان کرد.
- اشتراک: «اقتتل زيدٌ وعمروٌ» یعنی با هم جنگیدند، «اختلف زيدٌ وعمروٌ» یعنی با هم اختلاف کردند. همان طور که میبینید این معنا شبیه به معنای باب مفاعلة است با این تفاوت که در این جا زید و عمرو هردو به واسطه واو عطف مرفوعند اما در باب مفاعلة یکی مرفوع و دیگری منصوب است (ضارَب زيدٌ عمرًا).
- معنای فعل مجرد: مثل؛ «اجتذب» به معناى جَذَبَ
- طلب: «اكتدّ فلانٌ فلانا» یعنی؛ طلب منه كدًّا (از او خواست که تلاش کند)
- ابراز و آشکار ساختن، مثل؛ «اعتظم» یعنی از خود عظمت نشان داد و «اعتذر» یعنی ابراز عذر کرد.
صفحه «عربی دبیرستان» را ببینید:
باب انفعال
- معنای باب انفعال منحصر در مطاوعه است؛ «قطعتُه فانقطع» یعنی آن را قطع کردم پس قطع شد. وزن انفعال بیشتر برای مطاوعه افعال ثلاثی به کار میرود مثل؛ «کسرته فانکسر» و «فتحته فانفتح» و در مزید هم گاهی به کار میرود مثل؛ «أطلقته فانطق» و «عدّلته فانعدل»
- فعلهای باب انفعال همواره لازم هستند.
- باب انفعال برای ساختن فعلهایی به کار میرود که اثر محسوس دارند بنابراین "علّمته فانعلم" درست نیست.
- معمولا از افعالی که فاء الفعل آنها یکی از حروف؛ «ل، ر، و، ن، م» باشد صیغه انفعال ساخته نمیشود بلکه به جای آن از باب افتعال استفاده میشود مثل؛ «لويته فالتوى»
صفحه «اصطلاحات کاربردی عربی» را ببینید:
باب تفعّل
- مطاوعه برای باب تفعیل مثل؛ «نبّهته فتنبّه»، «كسّرته فتكسّر»، «علّمته فتعلّم» و «أدّبته فتأدّب»
- اتخاذ: «توسّد ذراعَه» یعنی «اتخذه وسادة» به این معنا که دستش را بالش خود کرد. «تسنّم المجدَ» یعنی مجد را سنام (کوهان شتر) قرار داد و بر آن نشست یعنی بر بلندای مجد و بزرگی قرار گرفت.
- اجتناب و دوری: «تهجُّد» یعنی ترک هجود (خواب)، تأثُّم یعنی ترک إثم (گناه)، تحرُّج یعنی ترک حرج (تنگنا وسختی)
- تکلف: یعنی تمایل برای دستیابی به فعل و تحمل سختی و مرارت در راه رسیدن به آن، مثل؛ «تصبَّر» یعنی صبر پیشه کرد و بسیار صبر کرد و «تحلَّمَ» یعنی حلم ورزید و با سختی بردباری کرد و همچنین؛ «تجلَّد» و «تشجّع» و «تکرّم». کاربرد این خصوصیت تنها برای صفات نیکو و حسنه است و در مواردی مثل "جهل و قبح و بخل و امثال آن" به کار نمیرود.
- تدريج، مثل؛ «تجرّعت الماء» یعنی آب را جرعه جرعه خوردم و «تحفّظت العلم» یعنی علم را مسأله به مسأله حفظ کردم.
- به جای فعل ثلاثی در صورتی که ثلاثی آن در این معنا نیامده باشد، مثل؛ «تكلّم» و «تصدّى»
صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید:
باب استفعال
- طلب: مشهورترین معنای باب استفعال طلب و درخواست است؛ «استغفَرَ الله» یعنی از خدا طلب آمرزش کرد، «استفهمَ» یعنی خواست که بفهمد، «استخرج الذهب» یعنی خواست که طلا را از معدن آن خارج کند.
- تحول و شبیه شدن: «استحجر الطين» یعنی گل مانند سنگ سخت شد. «استحصن المُهر» یعنی کرهی اسب، اسب شد. استأسد یعنی شیر شد (یا در شجاعت و جرأت همانند شیر شد)
- اعتقاد به یک صفت، مثلا «استحسنتُ كذا» یعنی به حسن و نیکویی آن معتقد شدم، «استصوبتُه» یعنی به درست بودن آن اعتقاد پیدا کردم.
- اختصار در نقل یک عبارت، مثل: «استرجَعَ» (إنا لله وإنا إليه راجعون گفت)
- یافتن و برخورد: «استكرمت زيدا» یعنی وقتی با او برخورد کردم دیدم که شخص کریمی است. «استبخلت زيدا» یعنی او را بخیل یافتم.
- مطاوعه برای باب إفعال، مثل؛ «أحكمته فاستحكم» و «أقمته فاستقام»
- به معنای باب إفعال، مثل؛ «أجاب واستجاب» و «أيقن واستيقن»
- به معنای وزن ثلاثی، مثل؛ «قرّ واستقرّ»، «أنس واستأنس»، «هزأ واستهزأ»، «يئس واستيأس»
دیدگاه خود را بنویسید