اسلوب مدح و ذمّ در زبان عربی برای انشای معنای ستایش و سرزنش به کار می‌رود. مدح و ذم به طور عمومی با افعالی مثل: مَدَحَ، أثنى، استحسَنَ، ذمَّ، هَجا، استقبَحَ، و اسم‌هایی مانند: عظيم، فاضل، كريم، بخيل، حسود، جبان انجام می‌شود. در این میان افعالی جود دارند که تنها برای بیان معنای ستایش و سرزنش وضع شده‌اند. این افعال «افعال مدح و ذم» نام دارند.

صفحه «دوره‌های متنوع آموزش زبان عربی» را در آکادمی نتحدث ببینید:

افعال مدح و ذم

«نِعْمَ و و حَبَّ و حَبَّذا» افعال مدح و «بِئْسَ و لا حَبَّذا و ساءَ» افعال ذمّ هستند. جمله مدح و ذم جمله انشائیه غیر طلبی است و ارکان آن عبارتند از: فعل مدح یا ذم، فاعل آن، و مخصوص به مدح یا ذم. مخصوص با مدح یا ذم آنی است که مورد ستایش یا سرزنش قرار می‌گیرد. در «نِعم الطالبُ زيدٌ»؛ نِعم فعل مدح، الطالبُ فاعل نِعم، و زيدٌ مخصوص بمدح است. در «بِئسَ الطالبُ المهمِلُ»؛ بِئسَ فعل ذم، الطالبُ فاعل بِئسَ، و المهمِلُ مخصوص بالذم است.

احکام نعم و بئس

  • نعم و بئس برای بیان بالاترین مراتب مدح و ذم وضع شده‌اند و هر دو فعل ماضی جامد لازم مجرد از دلالت زمانی هستند.
  • افزودن تاء تأنیث به نعم و بئس در صورتی که مخصوص آن‌ها مؤنث باشد و یا فاعلشان اسم ظاهر مؤنث باشد جایز است مثل: نعمت (نعم) الشريكُ الزوجةُ، نعمت (نعم) المجتهدةُ هندٌ.
  • نعم و بئس مفعول به را منصوب نمی‌کنند.
  • کاف خطاب حرفی می‌تواند به آخر نعم و بئس اضافه شود مثل: نِعمَكَ المجتهدُ زيدٌ.

فاعل نعم و بئس

فاعل نعم و بئس تنها به چهار شکل دیده می‌شود: 

  1. اسم ظاهر معرف با أل جنسیه یا عهدیه، یا مضاف به معرف با أل مثل: نعمَ الشعارُ الصدقُ، و بئسَ الجارُ المتعدّي، نِعمَ خُلُقُ المرءِ الصدقُ، بِئسَ عادةُ المنافقِ الكذبُ.
  2. ضمیر مستتر به استتار وجوبی که با تمییز نکره منصوب بعد از خود تفسیر می‌شود مثل: نِعمَ هاديًا العقلُ، بِئسَ صديقًا الحسودُ.
  3. ما و من موصوله مثل: نِعمَ ما تتحلّى به الوفاءُ، نعمَ مَن تقتدي به المجدُ، بِئسَ ما يَضرُّ بالصحة الشراهةُ، بِئسَ مَن تُعاشِره المنافقُ.
  4. اسم موصول مثل: بئسَ الذي لا يجتهدُ.

صفحه «عربی دبیرستان» را ببینید:

مخصوص نعم و بئس

مخصوص آنی است که در جمله‌ی مدح و ذم مورد ستایش یا سرزنش قرار می‌گیرد و باید معرفه یا نکره مقیده باشد مثل: نعم الصديقُ الوفيُّ، نعم الرجلُ زيدٌ، نعم الرجلُ رجلٌ يؤدّب نفسَه، بئس الرجلُ رجلٌ غادرٌ. 

مخصوص با مدح یا ذم مرفوع است و برای آن سه اعراب در نظر گرفته می‌شود:

  1. خبر برای مبتدایی که وجوبا حذف شده و تقدیر آن «هو» است.
  2. مبتدای مؤخر که جمله فعلیه قبل از آن در محل رفع خبر مقدم است.
  3. مبتدا برای خبر محذوفی که تقدیر آن الممدوح یا المذموم است.

در جمله نِعمَ الولدُ عليٌّ: «نِعمَ» فعل ماضی جامد مبنی بر فتح برای بیان مدح، و «الولدُ» فاعل نعم مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره در آخر آن، و «عليٌّ» مخصوص نعم و مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره در آخر آن است. عليٌّ می‌تواند این سه اعراب را داشته باشد: اول خبر برای مبتدای محذوف «هو» که تقدیر آن می‌شود: نِعمَ الولدُ هو عليٌّ. دوم مبتدای مؤخر و خبر آن جمله فعلیه «نعم الولد»، و سوم مبتدا و خبر آن الممدوح محذوف.

  • اگر فاعلِ نعم و بئس ضمیر مستتر مفسَّر با تمییز نکره باشد مخصوص باید بعد از تمییز بیاید مثل: نِعمَ طالبًا المجتهدُ. 
  • مخصوص باید از جنس فاعل باشد. نبود مجانست بین مخصوص و فاعل دلیل بر این است که جمله دارای مجاز با حذف است مثل: نِعمَ عملًا زهيرٌ که تقدیر آن نِعمَ عملًا عملُ زهيرٍ است. در آیه {ساءَ مثلًا القومُ الذين كذّبوا بآياتنا} تقدیر؛ «ساءَ مثلًا مثلُ القومِ» است.
  • قرار گرفتن مخصوص بین فعل مدح یا ذم و فاعل آن جایز نیست ولی تقدیم آن بر فعل و فاعل هر دو جایز است مثل: زيدٌ نعم الرجلُ، المبذّرةُ بئس المرأةُ.
  • مخصوص چه مقدم باشد و چه مؤخر؛ نواسخ مبتدا و خبر می‌توانند همراه آن بیایند مثل: كان زيدٌ نعمَ الطالبُ، نعمَ الطالبُ ظننت زيدًا. مخصوص در مثال اول اسم کان و در مثال دوم مفعول به ظنّ است.
  • حذف مخصوص بنا بر قرینه جایز است. این قرینه از معنی یا از لفظ مقدمی که دلالت بر مخصوص دارد فهمیده می‌شود مثل: {فنعم المولى ونعم النصير}، {فلبئس مثوى المتكبّرين}، {وتُحشرون إلى جهنّم وبئس المهادُ}، {نعم العبدُ إنّه أوّابٌ}.

صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید:

ساءَ

کاربرد «ساءَ» در ذمّ همانند «بئس» است و همه احکام بئس بر آن جاری می‌شود. بنابراین مانند بئس فعل ماضی جامد غیر متصرف است و فاعل آن می‌تواند معرف با أل، یا مضاف به معرف با أل، یا ضمیر مستتر مفسَّر با تمییز نکره، و یا ما موصوله باشد. همچنین حذف مخصوص بالذم با ساء با دلالت کلام و معنی بر آن جایز است و در صورتی که فاعل آن مؤنث باشد می‌تواند تاء تأنیث بگیرد. {إنّا أعتدنا للكافرين نارًا أحاط بهم سُرادقها وإن يستغيثوا يُغاثوا بماء كالمُهل يشوي الوجوه بِئسَ الشرابُ وساءت مرتفقًا}، {ساءَ ما يحكمون}، {إنّهم ساء ما كانوا يعملون}

حبّذا و لا حبّذا

«حَبّ» فعل ماضی جامد مبنی است که در «حبّذا» برای بیان مدح و در «لا حبّذا» برای افاده معنای ذم به کار می‌رود. «ذا» اسم اشاره مبنی در محل رفع فاعل است. فعل «حَبّ» همراه با فاعل آن «ذا» در محل رفع خبر مقدم، و مخصوص یعنی اسمی که بعد از آن‌ها می‌آید مبتدای مؤخر است.

  • «ذا» همواره باید مفرد و مذکر باشد و متصل به فعل «حَبّ» نوشته می‌شود.
  • مخصوص حبّذا و لا حبّذا بر خلاف مخصوص نعم و بئس نمی‌تواند قبل از آن‌ها بیاید.
  • حذف مخصوص حبّذا و لا حبّذا بنا بر قرینه جایز است.

اعراب این دو مثال را ببینید:

- «حَبَّذا الشجاعُ»: حَبَّ فعل ماضی جامد مبنی بر فتح برای بیان مدح، ذا اسم اشاره مبنی بر سکون در محل رفع فاعل و جمله فعل و فاعل در محل رفع خبر مقدم. الشجاعُ مخصوص حبّذا مبتدای مؤخر مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره در آخر آن است.

- «لا حَبَّذا مصاحبةُ اللئامِ»: لا نافیه، حَبَّ فعل ماضی جامد مبنی بر فتح برای بیان ذم به دلیل آمدن لا نافیه قبل از آن، ذا اسم اشاره مبنی بر سکون در محل رفع فاعل حبّ و جمله فعل و فاعل در محل رفع خبر مقدم. مصاحبةُ مخصوص لا حبّذا مبتدای مؤخر مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهره در آخر آن. اللئام مضاف الیه و مجرور و علامت جر آن کسره است.

صفحه «کلاس‌های خصوصی زبان عربی» را ببینید:

ملحق به نعم و بئس

هر فعل ثلاثی مجردی که بر وزن فَعُلَ باشد و بتوان از آن فعل تعجب ساخت ملحق به نعم و بئس در انشای مدح و ذم است مثل: كَرُمَ الفتى زيدٌ، لَؤُمَ الخائنُ فلانٌ. فعلی که از آن می‌توان فعل تعجب بر وزن ما أفعَلَ ساخت؛ فعل ثلاثی معلوم تام متصرف مثبتی است که قابل مقایسه باشد و وصف آن بر وزن أفعَل فَعلاء نباشد. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به «از چه فعل‌هایی صیغه تعجب قیاسی ساخته می‌شود؟» در مقاله تعجب به زبان عربی!

  • اگر فعل در اصل بر وزن فَعُلَ نباشد می‌توان با تغییر آن به فَعُلَ از آن فعل مدح یا ذم ساخت مثل: فَهُمَ التلميذُ زهيرٌ، جَهُلَ الفتى فلانٌ، {وحَسُنَ أولئك رفيقًا} 
  • فاعل ظاهر فعل ملحق به نعم و بئس در دو مورد با فاعل ظاهر نعم و بئس فرق دارد اول آن که می‌تواند خالی از الف و لام باشد مثل شَرُفَ زيدٌ و دیگر آن که می‌توان آن را با باء زائده مجرور ساخت مثل: شَجُعَ بزيدٍ.
  • فاعل مضمر فعل ملحق به نعم و بئس در یک مورد با فاعل مضمر نعم و بئس فرق دارد و آن جواز تطابق با ماقبل خود در جنس و عدد است مثل: المجتهدُ حَسُنَ طالبًا، المجتهداتُ حَسُنَّ طالباتٍ، المجتهدون حَسُنوا طلّابًا. و حال آن که فاعل مضمر نعم و بئس همواره مفرد است با جواز تأنیث آن در صورتی که به مؤنث بازگردد.
  • وزن فَعُلَ علاوه بر معنای مدح و ذم بیانگر معنای تعجب نیز هست و به همین دلیل بعضی آن را ملحق به باب تعجب دانسته‌اند. در واقع این وزن را می‌توان به هر دو باب ملحق ساخت چرا که متضمن هر دو معناست و احکام هر دو باب از جهاتی بر آن جاری می‌شود.

صفحه «کلاس‌های دوره جامع مکالمه زبان عربی» را ببینید: