کلمه «الف و لام» یا «أل» در زبان عربی به سه شکل أل موصوله، أل معرّفه (یا الف لام تعریف)، و أل زائده دیده می‌شود که أل موصوله اسم و بقیه حرف هستند. در اولین بخش از مجموعه مقالات «الف و لام در زبان عربی»  از میان نکات مربوط به أل معرّفه یا الف و لام تعریف به شرح الف لام عهد ذکری، عهد ذهنی (علمی)، و عهد حضوری می‌پردازیم.

صفحه «دوره‌های متنوع آموزش زبان عربی» را در آکادمی نتحدث ببینید:

أل معرّفه یا الف لام تعریف

معروف‌ترین انواع الف لام و پرکاربردترین آن أل معرّفه یا الف و لام تعریف است. برای فهم بهتر أل معرّفه به این مثال توجه کنید: «زارني صديقٌ فأكرمت الصديق». کلمه صدیق در این مثال برای ما مبهم است چرا که بر دوست مشخص و شناخته شده‌ای دلالت نمی‌کند و ممکن است محمد یا علی یا هر شخص دیگری که بتوان او را دوست نامید باشد. با اضافه کردن أل به لفظ صدیق حال دیگر نماینده یک دوست معین یعنی همان صدیقی است که در ابتدای جمله با صیغه نکره به آن اشاره شد. یعنی صدیق که در ابتدا ناشناس و نکره بود الآن با اضافه شدن الف لام به آن شناخته شده و معرفه است. بر همین اساس نحویون الف لام را ابزاری برای تعریف به حساب آورده‌اند که وقتی بر اسم نکره‌ای که الف لام قبول می‌کند وارد شود آن را معرفه می‌کند. اگر الف لامی در کلام به‌طور مطلق ذکر شود و نشانه‌ای بر نوع آن وجود نداشته باشد منظور از آن أل معرّفه است. أل معرفه بر دو نوع است: الف لام عهد و الف لام جنس.

أل عهدیه

أل عهدیه بر یک اسم نکره عام و مبهم وارد می‌شود و به آن درجه‌ای از تعریف می‌دهد تا مقصود از آن یک فرد معین و مشخص باشد. أل عهد ممکن است برای عهد ذکری، یا عهد ذهنی (علمی)، و یا عهد حضوری باشد.

صفحه «دوره اصطلاحات کاربردی عربی» را ببینید:

أل عهد ذکری

در أل عهد ذکری کلمه نکره دو بار در کلام ذکر می‌شود اول بدون الف لام عهد و دوم همراه با أل عهدی که بین دو اسم نکره ایجاد ارتباط می‌کند و منظور از دومی را مشخص می‌کند و آن را در آن فرد واحدی که نکره اول دلالت بر آن دارد منحصر می‌کند. مثل: {كما أرسلنا إلى فرعون رسولًا فعصى فرعون الرسول}. در جمله «نزل مطرٌ فأنعش المطر زروعنا» در واقع به دلیل وجود ضمیر مستتر در فعل به مطر دوم نیازی نیست یعنی می‌توانیم بگوییم: «نزل مطرٌ فأنعش زروعنا» اما فایده الف لام عهد در این است که به ما می‌گوید که منظور از المطر دوم همان مطر اول است. در حالی که اگر مطر دوم بدون أل عهدیه باشد این توهم پیش می‌آید که مراد از مطر دوم مطر دیگری است به جز اولی با این که گوینده از هر دو مطر یک باران را در نظر دارد. دقت کنید که در أل عهد ذکری اسم اول نکره است و بر یک شخص معینی دلالت ندارد بلکه منطبق بر افراد متعدد است و با این وصف مرجع اسم دوم است که با وارد شدن الف لام عهد ذکری بر آن معرفه شده و معنای آن محصور در نکره اول است. این منطق در ضمیر و مرجع ضمیر هم سابقه دارد مثلا در جمله «جاء ضيف فأكرمه والدي» ضیف نکره و غیر مشخص است اما ضمیر هاء معرفه است و دلالت بر یک فرد معین دارد و به آن اسم نکره بر می‌گردد. یعنی گرچه معنای ضمیر دقیقا همان معنای مرجع آن است اما این منافاتی با این که مرجع ضمیرِ معرفه، یک اسم نکره باشد ندارد چرا که ضمیر ما را به یک شیء واحد که مرجع آن است می‌رساند گرچه خود آن شیء منطبق بر افراد متعددی باشد. از همین جاست که می‌گوییم نکره دوم به منزله ضمیر و نکره اول در حکم مرجع آن است و أل نقش رابط بین آن دو برای ایجاد یک ارتباط معنوی را بازی می‌کند. با این ترتیب اسم اول بر نکره بودن خود باقی می‌ماند اما أل عهدیه با ایجاد ارتباط معنوی بین دو نکره معنای دومی را فرد محدود و محصوری قرار می‌دهد که همان نکره اول است و این تحدید و حصر عامل معرفه شدن دومی به عهد ذکری است. عهد ذکری یعنی مرجع اسم معرفه شناخته شده است و در کلام ذکر شده است. عهد ذکری می‌تواند صریح باشد همان طور که در مثال‌های بالا دیدیم و می‌تواند غیر صریح و به شکل کنایه باشد مثل الذکر در آیه {وليس الذكر كالأنثى} که پیش از آن در {إني نذرت لك ما في لكني محررا} به کنایه به آن اشاره شده است.

صفحه «کلاس‌های خصوصی زبان عربی» را ببینید:

أل عهد ذهنی (عهد علمی)

گاهی سبب تعریف یک اسم نکره مقرون به أل عهدیه شناخت قبلی و علم سابق است یعنی مدلول نکره بدون ذکر در کلام در نزد گوینده و شنونده بر اساس یک اطلاع قبلی شناخته شده است نه بر اساس کلمات مذکور در کلام فعلی. أل عهدیه اشاره به همین علم سابق دارد مثلا دانشجویی از هم کلاسی خود می‌پرسد: ما أخبار الكلية؟ هل كتبت المحاضرة؟ بی شک او از دانشکده و سخنرانی معینی سؤال می‌کند که بین آن دو شناخته شده و روشن است و با آوردن أل ذهن هم‌کلاسیش را متوجه منظور خود می‌کند. این همان عهد ذهنی یا علمی است. {لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة}

أل عهد حضوری

 گاهی دلیل معرفه شدن اسم دوم وجود و تحقق مدلول آن در همان زمان سخن گفتن است: اليوم يحضر والدي، أبدأ عملي الساعة، البرد شديد الليلة. در این مثال‌ها منظور از الیوم، الساعة، و الليلة همان زمان حاضری است که گوینده هنگام صحبت در آن به سر می‌برد. {اليوم أكملت لكم دينكم}

الف لام بعد از اسم‌های اشاره  و بعد از «أي» در نداء الف لام عهد حضوری است مثل: «جاءني هذا الرجل» و «يا أيها الرجل».

این مقاله را هم بخوانید:

صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید: