حکایت در لغت به معنای مشابهت است مثل: «فلان یحکي الشمس حُسنا». «حكيت فلانًا وحاكيته» یعنی کاری مانند او انجام دادم یا کلامی مثل او گفتم. معنای نقل و روایت از حکایت از همین جا بر میآید چرا که وقتی کاری مثل دیگری انجام دهیم یا سخنی مثل او بگوییم به منزله ناقل فعل یا قول او هستیم. معنای اصطلاحی حکایت عبارت است از: آوردن لفظ گوینده به همان شکلی که او در سخنش آورده و بدون هیچ تغییری. حکایت بر دو نوع است: حکایت جمله و حکایت کلمه.
صفحه «کلاسهای خصوصی زبان عربی» را ببینید:
حکایت جمله
حکایت جمله؛ بعد از قول و فروع آن چه فعل و چه وصف انجام میشود مثل: {وقولهم إنّا قتلنا المسيح عيسى ابن مريم}، {قال إنّي عبد الله}، {أم تقولون إنّ إبراهيم}، {قل إنّ ربّي يقذف بالحقّ}، {والقائلين لإخوانهم هلمّ إلينا}، «كتبت: {فاستقم كما أمرت}»، «قرأت: {قل هو الله أحد}»، «سمعت: حيّ على الصلاة».
- جملهای که مورد حکایت قرار میگیرد میتواند ملفوظ باشد مثل: «سمعتُ الناسُ ينتجعون غيثًا ... فقلتُ لصَيدَحَ انتجعي بلالًا» به معنای «سمعتُ هذا القول: الناسُ ينتجعون غيثًا» و ممکن است مکتوب باشد مثل: «قرأتُ على فَصّه: محمّد رسول الله».
- حکایت جمله معربه یعنی جملهای که از نظر اعراب صحیح است با لفظ یا معنا انجام میگیرد. منظور از حکایت با معنا تقدیم و تأخیر کلمات جمله محکیه یا تغییر در اعراب آنهاست. برای مثال شما میشنوید که کسی میگوید: «زیدٌ قائمٌ» برای حکایت از او با لفظ میگویید: «قال عمرو: زيدٌ قائمٌ» و برای حکایت با معنا میتوانید بگویید: «قال عمرو: قائمٌ زيدٌ» یا «قال عمرو: القائمُ زيدٌ».
- در حکایت از جمله ملحونه یعنی جملهای که اعراب آن درست نیست برای احتراز از لحن و این که شنونده گمان نکند که خطا از جانب حکایتگر بوده است حکایت با معنا واجب است. مثلا برای حکایت از شخصی که به شما گفته: "قام زيدٍ" (با خفض زید) میگویید: «قال عمرو: قام زيدٌ، لكنّه جرّ زيدًا».
- برای حکایت کلام گویندهای که درباره خود صحبت میکند و میگوید: «انطلقتُ»، میتوان گفت: «قال فلان: انطلقتُ»، و یا گفت «قال فلان: انطلقَ» یا «قال إنّه انطلقَ»، یا «قال هو منطلقٌ».
- جمله محکیه «مقوله قول» نیز نامیده میشود.
صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید:
اعراب جمله محکیه
جمله به طور کلی مبنی است و محلی از اعراب ندارد مگر این که عاملی مسلط بر آن باشد که در این صورت بر حسب عامل در محل رفع یا جر با نصب قرار میگیرد. (مراجعه کنید به مقاله جمله و انواع آن در زبان عربی). بر این اساس جمله محکیه مبنی است و در محل نصب برای فعل پیش از خود قرار دارد یعنی اعراب آن اعراب محلی است.
- عامل حکایت ممکن است ظاهر یا مضمر باشد مثل: {والذين اتخذوا من دونه أولياء ما نعبدهم إلا ليقرّبونا إلى الله زلفى}، {والملائكة يدخلون عليهم من كلّ باب سلام عليكم}
- وارد شدن حرف جر بر جمله محکیه جز در ضرورت جایز نیست و مثل "تنادَوا بالرحيلُ غدًا ... وفي تَرحالهم نفسي" قبیح است.
صفحه «کلاسهای زبان رسانه» را ببینید:
حکایت کلمه
فرض کنید که از شما خواسته میشود که سعیدًا را در جمله «رأیت سعیدًا» اعراب گذاری کنید. شما میگویید: «سعيدًا مفعولٌ به». بدین ترتیب کلمه سعیدًا را به همان شکل اصلی خود یعنی سعیدًا منصوب حکایت کردهاید اما در واقع سعیدا در کلام شما مبتدا و مرفوع با ضمه مقدّری است که حرکت حکایت مانع ظهور آن شده است. به این مثالها توجه کنید:
- «كتبتُ يعلمُ» (یعنی کلمه یعلم را نوشتم) یعلمُ در اصل فعل مضارع است و به دلیل خالی بودن از عامل ناصب و جازم مرفوع است اما در این جا محکی و مفعولبه برای کتبتُ و اعراب آن تقدیری است که حرکت حکایت مانع ظهور آن شده است.
- «كَتَبَ فعلٌ ماضٍ» (یعنی «کتب» فعل ماضی است) کتب محکیه و مبتدای مرفوع با ضمه مقدره است که حرکت حکایت مانع ظهور آن شده است.
- «تدخل كان على المبتدأ والخبر»: کان در اصل فعل ماضی ناقصی است که در این جا فاعل تدخل قرار گرفته و مرفوع با ضمه مقدری است که اشتغال محل به حرکت حکایت مانع ظهور آن شده است.
- «في المؤمنون معانٍ عظيمة»: مؤمنون نام سورهای از قرآن کریم است که در این جا مجرور با حرف جر و علامت جر آن کسره مقدری است که اشتغال محل به حرکت حکایت مانع ظهور آن شده است.
صفحه «عربی دبیرستان» را ببینید:
حکایت در اَعلام
- گاهی علم بعد از من استفهامیه حکایت میشود مثل این که بگویید: رأيتُ خالدًا و من بپرسم: من خالدًا؟ اما اگر قبل از من حرف عطف بیاید حکایت آن جایز نیست و باید بگویم: ومن خالدٌ؟
- اعلام مرکبی که ترکیب آنها اسنادی است مثل «فَتَحَ الله» و «الخیرُ نازلٌ» با تغییر نقششان در جمله و تغییر عوامل وارد بر آنها بدون هیچ تغییری به همان شکل اولیه خود قبل از علمیت باقی میمانند و اعرابشان به دلیل اشتغال محل به حرکت حکایت تقدیری خواهد بود مثل: فَتَحَ اللهُ نشيطٌ، جاء فتَحَ اللهُ، صاحبتُ فَتَحَ اللهُ، رضيت عن فَتَحَ اللهُ، الخيرُ نازلٌ حضر، إنّ الخيرُ نازلٌ حضر، سلِّم على الخيرُ نازلٌ. «علم منقول از دو حرف» مثل: ربّما و إنّما، «علم منقول از حرف و اسم» مثل: إن عمَر، و «علم منقول از حرف و فعل» مثل: لن یسافر، جمله نیستند و مرکب اسنادی به حساب نمیآیند ولی در اعراب ملحق به آن هستند. (برای اطلاع بیشتر درباره علم مرکب اسنادی و اعراب آن مراجعه کنید به مقالههای علم در زبان عربی | دفتر اول و علم در زبان عربی | دفتر دوم)
- گروهی از علمای نحو اعراب علم مرکب اسنادی را اعراب مقدری میدانند که حرکت اعراب اصلی مانع ظهور آن شده است نه حرکت حکایت. این اعراب در ذیل عنوان «إعراب المسمّى به» مورد بررسی قرار میگیرد. در اعراب المسمّی به اگر یک اسم مبنی مفرد علم شود و برای نامگذاری به کار رود به همان شکل خود باقی میماند و اعراب آن در احوال ثلاثه تقدیری است مثل: جاء رُبَّ، أكرمتُ حيثُ، أحسنت إلى منْ، که ربّ و حیث و من هر سه علم برای مرد هستند و حرکات اعراب در آخر آنها مقدر است که حرکت بنای اصلی مانع ظهور آن شده است.
صفحه «دورههای متنوع آموزش زبان عربی» را در آکادمی نتحدث ببینید:
دیدگاه خود را بنویسید