ضمایر چه متکلم و چه مخاطب و غایب هیچ یک خالی از ابهام نیستند و نیاز دارند تا از آن‌ها رفع ابهام شود و غموض و پیچیدگی آن‌ها توضیح داده شود. در ضمایر متکلم و مخاطب صاحب ضمیر یعنی اسمی که ضمیر کنایه از آن است و به آن اشاره دارد، در هنگام گفتگو حضور دارد و این حضور خود موجب روشن شدن ضمیر است. در مقابل صاحب ضمیر غایب در کلام حاضر و شناخته شده نیست و به همین سبب نیازمند عامل دیگری است که آن را توضیح دهد و تفسیر کند و مقصود از آن را روشن سازد. به این عامل توضیح دهنده و مفسر ضمیر در اصطلاح «مرجع ضمیر» گفته می‌شود. مرجع ضمیر در غیر ضمیر شأن باید پیش از ضمیر ذکر شده باشد و در اصطلاح بر آن تقدم داشته باشد. تقدم مرجع ضمیر بر ضمیر می‌تواند در لفظ یا در معنا باشد. در ادامه به شرح تقدم لفظی و معنوی مرجع ضمیر خواهیم پرداخت.

صفحه «مکالمه عربی مقدماتی» را ببینید:

تقدم لفظی و معنوی مرجع ضمیر

در زبان عربی ترتیب اجزای جمله تابع اصول و قواعد مخصوص به خود است. مثلا فاعل و نایب فاعل در جمله قبل از مفعول به قرار می‌گیرند و رتبه آن‌ها مقدم است اما مرتبه جار و مجرور و ظرف بعد از مفعول به است. یا جایگاه مبتدا قبل از خبر، و رتبه مضاف قبل از مضاف الیه است. بنابراین تقدم یک کلمه بر دیگری می‌تواند یا در لفظ باشد به این شکل که یک کلمه در جمله پیش از کلمه دیگر بیاید، و یا می‌تواند در رتبه باشد به این معنا که بر اساس رتبه‌بندی اجزای جمله عربی کلمه‌ای در رتبه مقدم بر دیگری باشد هر چند لفظ آن متأخر آمده باشد مثل: في الحديقة أزهارٌ.

بر همین اساس مرجع ضمیر هم ممکن است بر ضمیر «تقدم لفظی» داشته باشد یعنی لفظ آن در نص پیش از ضمیر آمده باشد مثل: {فألقى موسى عصاه}. و یا دارای «تقدم معنوی» باشد به این معنا که مرجع در رتبه مقدم بر ضمیر باشد گرچه لفظ آن متأخر باشد مثل: {فأوجسَ في نفسه خيفةً موسى}. در جمله نسّق حديقتَه المهندسُ، حديقة مفعول‌به و متصل به ضمیر فاعل است و با این که لفظ فاعل به عنوان مرجع ضمیر بعد از ضمیر آمده ولی از نظر رتبه مقدم بر مفعول است. 

تقدم لفظی ممکن است صریح یا ضمنی باشد. در {اعدلوا هو أقرب للتقوى} مرجع ضمیر هو؛ عدل است و مفهوم عدل بدون این که تصریح به آن شده باشد به طور ضمنی از فعل اعدلوا فهمیده می‌شود.

اگر مرجع ضمیر هم در لفظ و هم در رتبه بر ضمیر تقدم داشته باشد به این نوع از تقدم «تقدم حقیقی» می‌گویند مثل: الكتابُ قرأته واستوعبتُ مَسائلَه.

صفحه «کلاس‌های خصوصی زبان عربی» را ببینید:

عود ضمیر بر «متأخر لفظًا و رتبةً»

با شناخت مواضع تقدم لفظی و معنوی مرجع ضمیر، درمی‌یابیم که مرجع ضمیر به دو شکل بر ضمیر مقدم می‌شود: اول تقدم در لفظ و رتبه با هم (مثل: أكرمَ خالدٌ أباه)، و دوم تقدم تنها در رتبه و نه در لفظ (مثل: أكرم أباه خالدٌ). اما ضمیر نمی‌تواند به اسمی که هم در لفظ و هم در رتبه متأخر از آن است بر گردد (مثل: أكرم أبوه خالدًا). در اصطلاح «عود ضمیر بر متأخر لفظًا و رتبةً جایز نیست».

در عین حال در زبان عربی حالت‌هایی وجود دارد که بنا بر یک ملاحظه و حکمت بلاغی عود ضمیر بر متأخر لفظًا و رتبةً انجام می‌شود. این حالات «مواضع تقدم حُکمی» نام دارند که مهم‌ترین آن‌ها به شرح زیر است:

  1. فاعل نِعم و بئس و اخوات آن‌ها در صورتی که این فاعل ضمیر مستتر مفردی باشد که بعد از آن یک تمییز نکره برای رفع ابهام از آن آمده باشد و فاعل مرجع سابقی هم نداشته باشد. در جمله: نِعم رجلًا صديقُنا؛ نِعم فعل ماضی و فاعل آن ضمیر مستتر هو است که به رجلا بر می‌گردد. در الأمينُ نِعم رجلًا به دلیل وجود مرجع سابق ضمیر مستتر به الأمین بر می‌گردد. (برای اطلاع بیشتر درباره نِعم و بئس مراجعه کنید به اسلوب مدح و ذم)
  2. ضمیر مجرور با لفظ «رُبّ» در صورتی که مفرد مذکر بوده و بعد از آن تمییز نکره‌ای برای رفع ابهام ناشی از عدم تقدم مرجع بر آن آمده باشد مثلا در «ربّه صديقًا» ضمیر هاء به صدیق بر می‌گردد. 
  3. ضمیر مرفوع با متنازع اول از دو متنازع. در جمله: يحاربون ولا يَجْبُنُ العربُ ضمیر واو جماعت یحاربون به متأخر یعنی العرب بر می‌گردد و اصل کلام این چنین است يحارب ولا يجبن العرب. در این مثال هر دو فعل نیازمند به کلمه العرب به عنوان فاعل اختصاصی خود هستند زیرا فاعل ظاهر نمی‌تواند مشترک بین دو فعل باشد. پس العرب را فاعل برای فعل دوم، و ضمیر آن را فاعل فعل اول قرار می‌دهیم. (مراجعه کنید به باب تنازع)
  4. ضمیری که یک اسم ظاهر برای تفسیر آن به عنوان بدل آمده مثل: سأكرمه السبّاقَ. کلمه السبّاق بدل از هاء است و آن را تفسیر می‌کند. همین طور در احتفلنا بقدومه الغائبِ، الغائب برای توضیح هاء به عنوان بدل برای آن آمده است. [این مقاله را هم بخوانید: شناخت توابع | دفتر چهارم: «بدل»]
  5. وقتی مبتدا ضمیر و خبر آن اسم ظاهری به معنای خود آن است به شکلی که هر دو از جهت معنا یک شیء واحد هستند مثل: هو النجم القطبي تعرف فائدتَه. هو مبتدا و خبر آن النجم است که بعد از آن قرار گرفته است. «وقلت لأصحابي هي الشمسُ ضوءها ... قريب ولكن في تناولها بُعد». برای این حالت دو اعراب دیگر نیز در نظر گرفته می‌شود. اول) ضمیر؛ مبتدا و اسم ظاهر بعد از آن بدل یا عطف بیان است و خبر بر حسب سیاق بعد از آن دو مذکور یا محذوف است. دوم) هو ضمیر شأن و مبتدا، و جمله بعد از آن خبر است. 
  6. ضمیر شأن و قصه مثل: إنّهإ المجدُ أمنيةُ العظماء. (مراجعه کنید به ضمیر در زبان عربی | دفتر سوم: «ضمیر شأن»)

بر اساس آن چه گفته شد ضمیر غایب حتما دارای یک مرجع است. این مرجع اگر لفظی یا معنوی باشد قبل از ضمیر و در صورتیکه حکمی باشد باید بعد از ضمیر قرار گیرد.

صفحه «کلاس‌های زبان رسانه» را ببینید: