در ابتدا برای فهم بهتر معنای اسم نکره و اسم معرفه به این مثالها توجه کنید:
- في الحديقة رجلٌ | أنا في الحديقة
- تكلّم محمودٌ
- قرأت کتابًا | هذا کتاب
- مصر يخترقها نهرٌ | مصر يخترقها نهرُ النيل
صفحه «کلاسهای خصوصی زبان عربی» را ببینید:
در مثال اول کلمه «رجل» اشاره به معنایی دارد که عقل آدمی آن را به سرعت درک میکند. این معنای عقلی معنایی غیر معین است و در جهان واقع میتواند اشاره به مصادیق متعدد داشته باشد. در این جا کلمه «رجل» گرچه بر یک شخص انطباق دارد ولی آن شخص دارای نظایری شبیه به خود است که لفظ رجل به آنها نیز اطلاق میشود. به عبارت دیگر «رجل» خالی از اشاره و دلالتی است که آن را متعین و منحصر در یک شخص واحد نماید به شکلی که متمایز و مستقل از دیگر همسانان خود باشد. بر این اساس اگر گفته میشود که دلالت اسم نکره مبهم است به این معناست که اسم نکره عضوی از مجموعهای پرتعداد است که به اعضای آن بنا بر یک حقیقت مشترک با یک عنوان کلی (در مثال مورد نظر رجل) اشاره میشود و تعیین و تخصصیص یکی نسبت به دیگری با این اسم ممکن نیست. حال اگر به جای «في الحديقة رجلٌ» بگوییم: «أنا في الحديقة» این شیوع و ابهام در لفظ «أنا» به دلیل انحصار معنای آن در یک شخص معین که «من» هستم از بین میرود و ذهن آدمی در درک و دریافت این معنا به سوی کسی غیر از گوینده (أنا) نمیرود و حضور در باغ به غیر من نسبت داده نمیشود.
در مثال شماره دو در جمله «تكلّم محمودٌ»، محمود بر یک فرد معین دلالت دارد و شیوع و ابهامی در آن وجود ندارد.
در جمله «قرأت کتابًا» لفظ کتاب نامشخص و غیر معین است و میتواند هر کتابی باشد مثلا کتاب ریاضی یا کتاب فیزیک یا کتاب فاطمه یا کتاب زید. اما وقتی میگوییم «هذا کتاب» لفظ «هذا» (این) از میان همه کتابهای جهان اشاره به یک کتاب مشخص مورد نظر ما دارد.
در مثال شماره ۴ هر شنوندهای با شنیدن جمله «مصر يخترفها نهرٌ» میتواند بپرسد کدام نهر؟ رود نیل؟ یا فرات؟ یا دجله؟ یا هر رود دیگری که اطلاق نام «نهر» بر آن صحیح است؟ در واقع لفظ «نهر» برای نامیدن افراد متعدد شبیه به هم به کار میرود و به همین دلیل دلالت آن مبهم است اما با گفتن «مصر يخترفها نهر النيل» این شیوع و غموض با آمدن کلمه «النیل» بعد از «نهر» برطرف میشود تا این نهر را منحصر در نیل کند.
صفحه «کلاسهای نتحدث پلاس +» را ببینید:
نکره و معرفه
در مثالهای ۱ و ۳ و ۴ کلمات رجل، کتاب و نهر «نکره» هستند. اسم نکره اسمی است که بر یک شیء واحد غیر معین دلالت دارد. اسم نکره در میان افراد متعددی از یک نوع که در یک حقیقت شبیه به هم مشترکند شایع است و برای نامیدن هر یک از آنها به کار میرود و به همین خاطر گفته شده که: «مدلول النكرة فرد شائع بين أفراد جنسه».
در مقابل؛ کلمات أنا، محمود، هذا، نهر (در نهر النيل)، و النيل «معرفه» هستند. اسم معرفه اسمی است که بر یک شیء واحد معین دلالت دارد. اسم معرفه با صفات و علامات اختصاصی و غیر مشترک با دیگر افراد نوع خود متمایز میشود.
علامت اسم نکره
علامت اسم نکره قبول الف و لام و کسب تعریف از آن است. اسم نکره با پذیرش الف و لام از آن کسب تعریف میکند و ابهام و شیوعش برطرف میشود. در جملههای: الرجل شجاع، العلم نافع، الكتاب نفيس، الرجل و العلم و الكتاب بعد از وارد شدن الف و لام بر آنها معرفه شدهاند.
- ممکن است که یک اسم نکره خود صلاحیت پذیرفتن الف و لام را نداشته باشد اما کلمهای هم معنی داشته باشد که با جایگزینی هر یک به جای دیگری معنای جمله حاوی آنها تغییر نکند و الف و لام بتواند بر آن کلمهی هم معنی وارد شود. برای مثال کلمه «ذو» به معنای «صاحب» است و اگرچه نکره است اما خود قبول الف و لام نمیکند اما در مقابل کلمهی هم معنا با آن یعنی «صاحب» أل را قبول میکند و بدون این که در معنای جمله اخلالی پدید آید میتواند جایگزین ذو شود.
- الف و لام تعریف بر اسم معرفه وارد نمیشود زیرا اسم معرفه نیاز به تعریف ندارد بلکه از راههای دیگری کسب تعریف کرده است. اگر در بعضی معارف الف و لام مشاهده میشود این الف و لام از انواع دیگری غیر از أل تعریفیه است. در این زمینه مراجعه کنید به مقاله «الف و لام» در زبان عربی | دفتر سوم: «الف و لام زائده».
صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید:
معارف
در زبان عربی هفت گروه از کلمات معرفه هستند:
- ضمیر: أنا، أنت، هو
- علم: زینب، محمد
- اسم اشاره: هذا، هذه، هؤلاء
- اسم موصول: الذي، التی
- معرف با أل: الکتاب، القلم، المدرسة، وقتی که اشیاء معینی باشند.
- مضاف به معرفه، مثل: نهر النيل، بيتي قريب إلى بيتك. مضاف به معرفه با این شرط معرفه است که مضاف قابل تعریف باشد یعنی از اسمهای متوغل در ابهام مانند «غیر» و «مثل» که با اضافه شدن معرفه نمیشوند نباشد. اسمهای متوغل در ابهام اغلب با اضافه شدن به معرفه کسب تعریف نمیکنند مگر آن که این کسب تعریف از امری خارج از اضافه حاصل شده باشد مثل قرار گرفتن «غیر» بین دو معرفه متضاد آن چنان که در {اهدنا الصراط المستقبل صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم} شاهد هستیم. [همچنین مراجعه کنید به «نکره متوغله در ابهام» در مقاله اسلوب نفی | دفتر چهارم: «غیر و احکام آن» + «گفتاری در نفی ضمنی»]
- نکره مقصوده در نداء هنگامی که فرد معینی مورد ندا قرار گیرد، مثل: «يا شرطيُّ» و «يا حارسُ». شرطيّ و حارس به خودی خود بر یک فرد مشخص دلالت ندارند ولی در نداء به دلیل قصد و رویکرد افاده تعیین میکنند و نشان دهنده یک فرد مشخص متمایز از سایرین هستند. [برای اطلاع بیشتر درباره اسلوب نداء مراجعه کنید به مقاله «اسلوب نداء» یا «منادی و احکام آن در زبان عربی» | دفتر اول]
این دو بیت را از الفیه ابن مالک به خاطر بسپارید:
«نكرة قابل أل مؤثرا ... أو واقع موقع ما قد ذكرا»
«وغيره معرفة كهُم وذي ... وهندَ وابني والغلامِ والذي»
صفحه «کلاسهای زبان رسانه» را ببینید:
ترتیب قوت در معارف
معارف از نظر درجه تعیین و تخصیص با هم تفاوت دارند و برخی قویتر از سایرین هستند. در ترتیب قوت معارف نظرات مختلفی بیان شده که معروفترین آنها به این شرح است:
- قویترین معارف بعد از لفظ جلاله الله و ضمیرِ آن، به ترتیب عبارتند از: ضمیر متکلم، ضمیر مخاطب، علم شخص و علم بالغلبه، ضمیر غایب خالی از ابهام وقتی اسم نکره یا معرفهای بر آن مقدم شده باشد (مثل: حسينٌ رأيته، رجلٌ مريم لاقيتُه. ولی اگر دو اسم یا بیشتر بر ضمیر مقدم شود و به دلیل این تعدد و عدم وجود قرینه مرجع ضمیر دقیقا مشخص نباشد ابهام به آن ضمیر سرایت میکند مثل قام محمود وحامد فصافحته)، سپس اسم اشاره و نکره مقصوده در یک رتبه، و آن گاه موصول و معرف با أل هر دو در درجه بعدی قرار دارند.
- مضاف به معرفه در درجه کلمهای است که به آن اضافه شده است مگر آن که مضاف به ضمیر باشد که در آن صورت در درجه علم است.
- قویترین اعلام اسم اماکن سپس اسم انسانها و بعد اسم جنس است.
- قویترین اسمهای اشاره اسمهای اشاره به نزدیک و سپس اشاره به متوسط و بعد از آن اشاره به دور است.
- قویترین انواع الف و لام أل عهد حضوری و سپس دو نوع دیگر یعنی عهد ذکری و عهد ذهنی است و بعد از آنها أل جنسیه قرار میگیرد.
این دو مقاله را هم بخوانید:
دیدگاههای بازدیدکنندگان
میلاد داداش زاده
42 روز پیشبسیار عالی بود تقریبا هیچ سایتی به اندازه کامل بودن قواعد شما ندیده بودم