حروف ناصب فعل مضارع عبارتند از: «أن، لن، کَي، و إذن». در دفتر اول این مقاله؛ نصب فعل مضارع | دفتر اول؛ حروف ناصبه با این حروف آشنا شدیم. از میان حروف ناصبه «أن» در دو حالت ظاهر و مقدر فعل بعد از خود را منصوب میکند مثل: {يريد الله أن يخفّفَ عنكم} و {يريد الله ليبيّنَ لكم}. «تقدیر» یا به عبارت دیگر «اضمار» أن میتواند جایز یا واجب باشد.
صفحه «کلاسهای دوره جامع مکالمه زبان عربی» را ببینید:
۱. جواز اضمار «أن»
جایز است که أن بعد از شش حرف در تقدیر گرفته شود: لام کي (لام تعلیل)، لام عاقبت، و حروف عطف واو، فاء، ثمّ، و أو.
«لام کَي یا لام تعلیل»
«لام کَي یا لام تعلیل» لام جارهای است که مابعد آن علت و سبب برای ماقبل آن است مثل: {وأنزلنا إليك الذكر لتبيّن للناس ما نُزّل إليهم}. اضمار أن بعد از لام کی در صورتی که همراه با لا نافیه یا لا زائده نباشد جایز است. اما اگر لام کي با لا نافیه یا زائده همراه باشد باید ظاهر شود مثل: {لئلّا يكونَ للناس على الله حجة} و {لئلّا يعلمَ أهل الكتاب}.
«لام عاقبت»
«لام عاقبت» لام جارهای است که مابعد آن عاقبت و نتیجه برای ماقبل آن است نه علت و سبب آن مثل: {فالتقطه آل فرعون ليكونَ لهم عدوًّا وحزنا}. لام عاقبت به نامهای «لام صیرورة»، «لام مآل»، و «لام نتیجه» هم نامیده میشود.
فعل بعد از لام تعلیل و عاقبت با أن مقدر در تأویل مصدر و مجرور با لام است مثلا تقدیر جئت لأتعلّمَ؛ جئت للتعلُّمِ است و جار و مجرور نیز متعلق به فعل پیش از خود هستند. به نظر میرسد اعتقاد کوفیین که نصب را با خود لام کي و عاقبت میدانند و قائل به اضمار أن نیستند سادهتر و خالی از تکلف است.
حروف عطف «واو، فاء، ثمّ، أو»
«واو، فاء، ثمّ، و أو» عاطفه فعل بعد از خود را با أن مضمره با این شرط منصوب میکنندکه فعل بر اسم محض یعنی جامد غیر مشتق که در تأویل فعل هم نباشد مثل مصادر و دیگر اسمهای جامد عطف شده باشد. در واقع فعل تنها بر فعل یا اسمی که در معنای فعل و تأویل آن باشد مانند اسم فعل و صفتی که در معنای فعل است عطف میشود. اما اگر فعل در موقعیتی قرار گیرد که اقتضای عطف بر اسم محض را داشته باشد بین آن و حرف عطف یک أن در تقدیر گرفته میشود تا مصدر مؤول آن بر اسم قبل از آن عطف شده باشد. این مثالها را ببینید: «يأبى الشجاعُ الفرارَ و يَسلمَ» به معنای وأن يَسلمَ و تأویل آن يأبى الفرارَ والسلامةَ است. «لولا اللهُ ويلطفَ بي لهلكت»، «تعبُك فتنالَ المجدَ خيرٌ من راحتك فتُحرَمَ القصدَ»، «يرضى الجبانُ بالهوان ثمّ يَسلمَ»، «الموتُ أو يبلغَ الإنسانُ مأملَه أفضلُ»، {وما كان لبشر أن يكلّمه الله إلا وحيا أو من وراء حجاب أو يرسلَ رسولا}. در همه این مثالها أن مقدر فعل را که مؤول به مصدر و معطوف بر اسم ماقبل خود است منصوب کرده.
برای آشنایی با عطف و حروف عطف مراجعه کنید به دفتر پنجم تا هفتم از مقالات شناخت توابع:
- شناخت توابع | دفتر پنجم: «عطف نسق»
- شناخت توابع | دفتر ششم: «حروف عطف ۱»
- شناخت توابع | دفتر هفتم؛ «حروف عطف ۲».
صفحه «کلاسهای خصوصی زبان عربی» را ببینید:
۲. وجوب اضمار «أن»
واجب است که أن بعد از پنج حرف در تقدیر گرفته شود: لام جحود (لام نفی)، فاء سببیه، واو معیه عاطفه، حتّی، أو.
«لام جحود»
«لام جحود یا لام نفی» لام جری است که بعد از «ما کان» و «لم یکن» ناقص قرار میگیرد مثل: {وما كان الله ليظلمَهم} و {لم يكن الله ليغفرَ لهم}. یظلم و یغفر منصوب با أن مضمره وجوبا، و فعل بعد از لام جحود مؤول به مصدر مجرور با لام است. جار و مجرور متعلق به خبر مقدر کان و لم یکن و تقدیر آنها «وما كان الله مريدًا لظلمهم» و «لم يكن الله مريدًا لغفرانهم» است.
اگر «ما کان» و «لم یکن» تامّه باشند لام بعد از آنها لام تعلیل بوده و اظهار أن بعد از آن جوازی خواهد بود مثل: «ما كان الإنسانُ ليعصيَ ربَّه» به معنای «لأن يعصيَه» یعنی «ما وُجِدَ ليعصيَه». برای اطلاع بیشتر درباره کان ناقصه و کان تامه مقاله چند نکته ساده ولی بسیار مهم درباره کاربرد «فعل کان» در زبان عربی را بخوانید.
«فاء سببیه» و «واو معیه عاطفه»
«فاء سببیه» فائی است که ماقبل آن سبب برای مابعد آن است مثل: {كلوا من طيبات ما رزقناكم ولا تطغوا فيه فيحلَّ عليكم غضبي}. «واو معیه عاطفه» به معنای «مع» و بیانگر همراهی و مصاحبت ماقبل آن با مابعد آن است و جمله فعلیه را بر جمله فعلیه عطف میکند مثل: «أتكذبُ وتأمرَ الناس بالصدق؟»
«أن» در صورتی بعد از واو و فاء در تقدیر گرفته میشود که آن دو در جواب نفی محض یا طلب محض آمده باشند مثل: «لَم تَرحمْ فتُرحَمَ»، «هل تَرحمون فتُرحَموا؟»، «لا نأمرُ بالخير ونُعرضَ عنه»، «لا تأمروا بالخير وتُعرضوا عنه». در غیر این صورت فعل مضارع بدون تقدیر أن مرفوع خواهد بود مثل: «يُكرم الأستاذُ المجتهدَ فيخجلُ الكسلانُ»، «الشمس طالعةٌ وينزلُ المطرُ».
اگر نفی در این جا نفی محض نباشد و در معنای اثبات باشد دیگر اضمار أن جایز نیست و فعل مرفوع میشود مثل: «ما تزال تجتهد فتتقدّمُ»، «ما تجيئنا إلا فنكرمُك» (در مثال دوم نفی با إلا نقض شده و معنای جمله اثبات آمدن است).
نفی میتواند با حرف یا فعل یا اسم باشد مثل: «لم يجتهد فيُفلحَ»، «ليس الجهل محمودا فتُقبِلَ عليه»، «الحلمُ غيرُ مذموم فتنفرَ منه».
تشبیهی که مراد از آن نفی و انکار است به نفی ملحق میشود مثل: «كأنّك رئيسنا فنطيعَك» به معناى ما أنت رئيسنا.
آن چه که بیانگر تقلیل است نیز ملحق به نفی است مثل: «قد يجودُ البخيلُ فيُمدَحَ»، «قَلّما تجتهدُ فتنجحَ». (قَلّ و قَلّما بیانگر معنای نفی محض هستند و گاهی دلالت بر تقلیل دارند)
مقصود از طلب محض؛ امر با صیغه یا لام، نهی، استفهام، تمنی، ترجی، عرض، و تحضیض است. اما بعد از امر با غیر صیغه و لام مانند اسم فعل امر (مثل: صَه) یا مصدر نایب از فعل امر (مثل: سكوتًا) یا آن چه که لفظ آن خبر و معنایش طلب است (مثل: حسبك الحديث) أن در تقدیر گرفته نمیشود و فعل در آنها مرفوع است. کسایی قائل به جواز نصب در همه این موارد است.
این دو مقاله را هم بخوانید:
صفحه «دوره آمادگی آزمون اشتمال» را ببینید:
فعل بعد از فاء و واو
اعراب فعل بعد از فاء و واو به منظور گوینده بستگی دارد. اگر مقصود او از فاء سببیت و از واو معیت باشد فعل بعد از آنها باید منصوب شود. اما اعراب فعل بعد از فاء و واو در حالت عطف اعراب معطوف علیه و در حالت استئناف جمله جدید مرفوع است. منظور از استئناف قطع ارتباط لفظی (اعرابی) بین جملهها است نه قطع ارتباط معنوی. این مثالها را ببینید: {ولا يؤذن لهم فيعتذرون}، {إنما أمره إذا أراد شيئا أن يقولَ له كن فيكونُ}، «لا تكذبْ وتعاشرِ الكاذبين» (يعنى ولا تعاشرهم) و «لا تعصِ اللهَ ويراك» (يعنى هو يراك فلا تَعصِه). در مثال مشهور «لا تأكلِ السمكَ وتشرب اللبنَ» اگر مقصود متکلم نهی از هر دو باشد واو عاطفه است و فعل بعد از آن مجزوم میشود، اما اگر نهی درباره جمع بین این دو باشد واو معیه است و فعل بعد از آن منصوب میشود، و چنانچه مقصود نهی از اولی و اباحه دومی باشد واو برای استئناف و فعل بعد از آن مرفوع است و جمله به معنای لا تأكلِ السمكَ ولك أن تشربَ اللبنَ خواهد بود.
فعل بعد از واو و فاء که نصب آن با أن مضمره واجب است مؤول به مصدر است و بر مصدر ساخته شده از فعل متقدم عطف میشود برای مثال «زُرني فأكرمَك» در تقدیر به معنای «لِيَكن منك زيارةٌ لي فإكرامٌ منّي إياك» است، و عبارت «لا تنهَ عن خُلُق وتأتيَ مثلَه» در تقدیر یعنی: «ولا يكن منك نهيٌ عن خُلُقٍ وإتيانُ مثلِه».
حذف فاء سببیه
در صورتی که فاء سببیه بعد از طلب حذف شود اگر قصد ارتباط ماقبل آن به مابعد به شکل ارتباط شرط و جزاء وجود داشته باشد فعل مجزوم میشود مثلا «اجتهدْ فتنجحَ» به شکل «اجتهدْ تنجحْ» در خواهد آمد. {قل تعالَوا أتلُ ما حرّم ربّكم عليكم}. (در این زمینه همچنین مراجعه کنید به بخش «جزم در جواب طلب» در مقاله جزم فعل مضارع | دفتر اول؛ «جزم یک فعل» و «جزم در جواب طلب») اما اگر مقصود استئناف باشد فعل مرفوع میشود مثل: «عجّلْ، یَنزلُ المطرُ» و اینچنین است وقتی که جمله؛ نعت برای ماقبل یا در موضع حال باشد مثل: «صاحبْ رجلًا يَدُلّك على الله»، {فهبْ لي من لدنك وليًّا يرثني ويرث من آل يعقوب}، «قل الحقّ لا تبالي اللائمين» به معنای غيرَ مبالٍ بهم، {ولا تمننْ تستكثرُ}.
صفحه «عربی دبیرستان» را ببینید:
«حتّی»
مقصود از حتّی؛ حتّای جارّهای که به معنای «إلی» یا «لام تعلیل» و یا گاهی هم به معنای «إلّا» است مثل: {قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتّى يرجعَ إلينا موسى} (به معنای إلى أن يرجعَ)، «أطِع اللهَ حتّى تفوزَ برضاه» (به معنای لتفوزَ)، «ليس العطاءُ من الفضول سماحةٌ ... حتّى تجودَ وما لديك قليلُ» (به معنای إلّا أن تجودَ).
فعل بعد از حتّی مؤول به مصدر و مجرور با حتی است.
شرط نصب فعل بعد از حتّی
برای این که فعل بعد از حتّی با أن مضمره منصوب شود باید زمان آن نسبت به زمان تکلم یا نسبت به ماقبلِ حتی زمان آینده باشد. اگر زمان فعل هم نسبت به زمان تکلم و هم نسبت به ماقبلِ حتی آینده باشد فعل حقیقتا مستقبل است و نصب آن واجب است. مثلا در «صُم حتّى تَغيبَ الشمسُ» زمان غیاب خورشید نسبت به زمان کلام متکلم و نسبت به زمان روزه گرفتن زمان آینده است. اما در صورتی که زمان فعل تنها نسبت به ماقبلِ حتی مستقبل باشد نصب یا رفع فعل جایز است. نافع یقول را در {وزلزلوا حتى يقول الرسول} با رفع خوانده است چرا که قول رسول قبل از حکایت کلامش رخ داده و نسبت به زمان تکلم ماضی است پس یقول در حقیقت مستقبل نیست و «أن» که تنها بر مستقبل وارد میشود بر آن وارد نشده. بقیه قراء یقول را به اعتبار استقبال فعل نسبت به ماقبل حتی با نصب خواندهاند.
اگر از فعل اراده زمان حال شود «أن» در تقدیر گرفته نمیشود و فعل حتما مرفوع خواهد بود چرا که «أن» تنها برای استقبال وضع شده است مثل: «ناموا حتّى ما تستيقظون» و «مرض زيدٌ حتّى ما يرجونه». در این حالت حتی حرف ابتدا و فعل بعد از آن به دلیل تجرد از ناصب و جازم مرفوع است و جمله بعد از حتای ابتدائیه جمله مستأنفه بوده و محلی از اعراب ندارد. علامت این که فعل مربوط به زمان حال است این است که بتوان به جای حتی «فاء» قرار داد. همان طور که «ناموا فلا تستيقظون» و «مرض زيدٌ فلا يرجونه» صحیح است.
«أو»
اضمار أن بعد از «أو» تنها زمانی مجاز است که قابل جایگزینی با «إلی» و «إلّا استثنائیه» باشد مثل: «لأستسهلنّ الصعبَ أو أدركَ المُنى ... فما انقادت الآمال إلا لصابرِ» (یعنی إلى أن أدرك المنى)، «وكنتُ إذا غمزتُ قناةَ قومٍ ...كسرتُ كُعوبَها أو تستقيما» (به معنای إلا أن تستقيمَ).
فعل منصوب با أن مضمره بعد از «أو»؛ معطوف بر مصدر مفهوم از فعل متقدم است و تقدیر آن در بیت اول «ليكوننّ منّي استسهالٌ الصعب أو إدراكٌ للمنى» و در بیت دوم «ليكوننّ منّا كسرٌ لكعوبها أو استقامةٌ منها» است.
دیدگاه خود را بنویسید